مادر از سبک زندگی فرزند شهیدش میگوید | از کارخانه تا رملهای سرخ فکه
تاریخ انتشار: ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۷۵۳۳۶۵
همشهری آنلاین - رابعه تیموری: کریم انگشتان کرختش را روی کفاب توی حوض کشید و با ناراحتی گفت: «توی این سرما واجب است که لباسها را بشویید؟ خوب میگذاشتید برای بعد.» عذرا خانم در حالی که رختها را چنگ میزد، جواب داد: «چله زمستان که هوا آفتابی نمیشود مامان جان. بچهها میروند مدرسه، لباس لازم دارند. تو برو توی اتاق، من هم الان میآیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کریم کتابهای زیر بغلش را روی پله گذاشت و اورکت و شالگردنش را درآورد. عذرا خانم با ناراحتی صدایش را بلند کرد: «کریم داری چکار میکنی؟ خسته و کوفته آمدهای میخواهی برایم رخت بشویی؟ لازم نکرده، برو خودت را گرم کن.» کریم آستین پیراهنش را بالا زد و دستهای کفآلود مادر را زیر شیر آب گرفت: «از حالا تا آخر زمستان بچهها باید نوبتی لباسهایشان را بشویند. نخستین نوبت هم مال خودم است. دیگر چانه نزنید که هیچ فایدهای ندارد! » عذرا خانم دستهای خستهاش را از دستهای پرقوت کریم بیرون کشید و راضی، ناراضی از کنار حوض بلند شد: «از دست تو کریم! » کریم تند تند لباسها را میچلاند و مادر با لذت به خم و راست شدنتر و فرز پسر رشیدش نگاه میکرد...
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
دستمزدسلمان نگاهی به ساعتش کرد و رو به کریم گفت: «من برای ناهار میروم خانه. تا برگردم حواست باشد آقای عزیزی بویی نبرد.» کریم همانطور که کاشیها را روی هم میچید، جواب داد: «خوب غذایت را بیاور کارخانه بخور. هر روز تا میروی و بر میگردی، غروب میشود.» سلمان سرش را نزدیک گوش او برد و گفت: «پسر نگاهی به اطرافت بکن ببین چه خبر است. مردم زرنگند جانم. جلوی چشم آقای عزیزی تند تند این طرف و آن طرف میدوند، وقتی او پشتش را کرد، میاندازند توی جاده یللی، تللی.» کریم نیشخندی زد و گفت: «خدا چی؟ او که پشتش را نمیکند. میکند!؟ » سلمان درحالیکه گرد و خاک لباسش را میتکاند، جواب داد: «بیخود سعی نکن اغفالم کنی! من نمیتوانم مثل تو از صبح که پایم را توی کارخانه میگذارم تا غروب یکسره کار کنم. تو هم از من بشنو و اینقدر خودت را اذیت نکن.»کریم لباس عرق آلودش راکه به تنش چسبیده بود، از تیره پشتش واکند: «من نان حرام از گلویم پایین نمیرود، این لقمهها سؤال و جواب دارند...»
رضایت مادرآرام از لای در سرک کشید و وقتی مطمئن شد مادر آنجا نیست، از اتاق بیرون آمد.
ـ کریم...
کریم با دیدن مادر سر جایش پا نگه داشت و با دلخوری چشمش را به زمین دوخت: «سلام»
ـ سلام... حالا دیگر با من قهر میکنی؟
کریم کمی این پا و آن پا کرد: «قهر نیستم. ولی دلم میخواهد شما اجازه دهید بروم جبهه...» بعد آرام و با شرمندگی سرش را بالا آورد وبهصورت پریشان مادر نگاه کرد: «مامان نمیخواهم شما را ناراحت کنم. ولی...» نمیخواست باز حرفش را قورت بدهد: «عزیزترین دوست من شهید شده. مجید هم که از بچگی با هم بودیم، میخواهد برود جبهه. تمام محله پر از حجله جوانان شده. آن وقت من اینجا بنشینم و راحت و آسوده زندگیم را بکنم؟»
ـ پس درستچی میشود؟
ـ کنکور میدهم، بعد میروم جبهه.
ـ تو که همه فکر و خیالت پی رفتن است. چطور میخواهی قبول شوی؟
ـ قبول میشوم. یک رشته خوب! قول میدهم!
کلمات به سختی از دهان عذرا خانم بیرون میآمدند: «رضایت میدهم بروی...» چشمهای کریم از خوشحالی برق افتاد: «راست میگویی؟... قربان مامان جان خودم بروم... هرکاری بگویی میکنم، فقط اجازه بده بروم...» عذرا خانم احساس کرد راه نفسش بسته شده: «مادر نیستی که بدانی من چی میکشم...»
روی سینه کش تپه دراز کشیده بود و چشمش به تانکهای آن طرف تپه بود. زبانه آر. پی. جی را پیچاند. راکت با صدای خشکی توی دهانه آر. پی. جی فرو رفت. آن را روی شانهاش گذاشت و ایستاد. ۴۰متر جلوتر، تانکی را که به طرف تپههای رملی میآمد، نشانه گرفت. نگاه وحشت زده خدمه تانک روی صورت کریم دودو میزد. صدای ناله زخمیهایی که روی رملهای ناسور افتاده بودند، توی سر کریم میپیچید. مجید همانطور که اسلحه خونآلود محمد را از کنار او بر میداشت، گفت: «خرجت را وسط لاشه این غول آهنی بکار. خون خیلی از بچهها را ریخته.»
کریم با خشم چخماق آر. پی. جی را آماده کرد و ماشه را فشار داد... صدای تکبیر بچهها در میان غرش گلولهها بلند شد. کریم نفس راحتی کشید و دوباره در سینه کش تپه فرو رفت. تپه در تیررس سنگرهای کمین دشمن بود و هر لحظه چند رزمنده زخمی یا شهید میشدند. کریم دوباره آر. پی. جی را پر کرد و چند قدمی بالاتر رفت. سنگینی چشمهایی را که او را نشانه گرفته بودند، روی پیشانیش احساس میکرد. زیر لب شهادتینش را زمزمه کرد و با عجله ماشه عقبی را چکاند. مجید با نگرانی به کریم نگاه میکرد. با پرتاب راکت آر. پی. جی، بدن کریم هم به عقب کشیده شد. گلولهای صفیرکشان به طرف او میآمد. لحظهای صورت نگران مادر جلوی چشمهای کریم جان گرفت. گلوله روی سینهاش نشست وآتشی داغ تا مغز استخوانش کشیده شد. خون از بدنش فوران زد و روی رملهای سرد راه گرفت... پلکهایش که روی هم افتاد، بر زمین غلتیدن مجید را هم احساس کرد...
مهندس شیمیتا مادر به اتاق آمد، رحیم روزنامه را بست و به کناری گذاشت. عذرا خانم نگاهی به چشمهای سرخ و ورم کرده او کرد و چیزی نگفت. چادر نمازش را سر کرد و رو به قبله ایستاد: «الله اکبر...» اما نتوانست طاقت بیاورد و یک باره بغضش ترکید: «کریم دانشگاه قبول شده؟ » اشک روی پهنای صورت رحیم ریخت. عذرا خانم به طرف او چرخید و روزنامه را باز کرد: «اسمش را کجا نوشتهاند؟ »
ـ کریم خوشبازان، رشته مهندسی شیمی
لبخند تلخی روی لبهای اشکآلود عذرا خانم نشست. قاب عکس کریم را از کنار طاقچه برداشت. گوشه چادرنمازش را روی شیشه نو و براق قاب عکس کشید و آن را به سینهاش چسباند: «گفتی قبول میشوم...»
پدر شهید خوشبازان چند سال پیش به رحمت خدا رفته و بیماری پارکینسون قوت راه رفتن را از عذرا خانم گرفته است ...
شهید کریم خوشبازان
نام پدر: خلیل
تولد: ۱۳۴۲، تهران
شهادت:۱۳۶۲/۱۱/۲۲ـ فکه
مزار: قطعه ۲۷ بهشت زهرا(س)
___________________________________________________________________________________________
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۱ در تاریخ ۱۳۹۳/۲/۳۱
کد خبر 760167منبع: همشهری آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۷۵۳۳۶۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اعلام اسامی نامزدهای دور دوم انتخابات مجلس شورای اسلامی در حوزه انتخابیه تهران
احمد قیومی معاون استاندار و فرماندار مرکز حوزه انتخابیه تهران، ری، شمیرانات، اسلامشهر و پردیس اسامی ۳۲ نامزد دور دوم انتخابات نمایندگی دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی در این حوزه انتخابیه را اعلام کرد.
فرماندار مرکز حوزه انتخابیه تهران با اعلام این خبر و با اشاره بر اهمیت رعایت قانون از سوی داوطلبین و بهره گیری از چارچوب آن اذعان داشت: تبلیغات انتخابات از ۱۳ اردیبهشت ماه آغاز و تا ۲۴ ساعت قبل از شروع اخذ رای ادامه خواهد داشت، لذا ۳۲ نامزد انتخابات با رعایت قانون شور و شعف انتخاباتی را به شکل مطلوبی در حوزه انتخابیه تهران به نمایش بگذارند.
قیومی اسامی و مشخصات ۳۲ نامزد دور دوم انتخابات نماینده مجلس شورای اسلامی را به شرح ذیل اعلام کرد:
➖آقای سعید آجورلو فرزند محمد کد نامزد ۲۱
➖خانم ریحانه خالقی فرزند محمدعلی کد نامزد ۲۳
➖آقای صالح اسکندری فرزند عباس کد نامزد ۲۴
➖آقای عطا بهرامی فرزند علی اکبر کد نامزد ۲۵
➖آقای علی اصغر پورمحمدی فرزند عباس کد نامزد ۲۶
➖آقای علی تهرانی مقدم فرزند محمد کد نامزد ۴۳
➖آقای ابوالقاسم جراره فرزند یوسف کد نامزد ۲۷
➖آقای محمدحسین حسین زاده بحرینی فرزند محمدعلی کد نامزد ۲۸
➖آقای حسن خجسته باقرزاده فرزند حاج اسمعیل کد نامزد ۲۹
➖آقای مجتبی رحمان دوست فرزند مرتضی کد نامزد ۳۱
➖آقای غلامحسین رضوانی فرزند عبدالرضا کد نامزد ۳۲
➖خانم سمیه رفیعی فرزند عزت اله کد نامزد ۳۴
➖آقای عبدالحسین روح الامینی نجف آبادی فرزند رضا کد نامزد ۳۵
➖آقای مجتبی زارعی فرزند حسین کد نامزد ۳۶
➖آقای محمد سراج فرزند احمدعلی کد نامزد ۳۷
➖آقای علیرضا سلیمی فرزند علی اصغر کد نامزد ۳۸
➖آقای مهدی شریفیان فرزند هرمز کد نامزد ۳۹
➖آقای حسین صمصامی مزرعه آخوند فرزند حبیب اهل کد نامزد ۴۱
➖خانم زهره طبیب زاده نوری فرزند محمود کد نامزد ۴۲
➖آقای ابوالفضل ظهره وند فرزند عباس کد نامزد ۴۵
➖آقای ابراهیم عزیزی فرزند قنبر کد نامزد ۴۶
➖آقای مهدی عسگری فرزند محمدرضا کد نامزد ۴۷
➖آقای پیمان فلسفی فرزند مرتضی کد نامزد ۴۸
➖خانم فاطمه قاسم پور فرزند عبدالعلی کد نامزد ۴۹
➖خانم زینب قیصری فرزند مطلب کد نامزد ۵۱
➖خانم سمیه گل پور چمرکوهی فرزند سلمان کد نامزد ۵۲
➖خانم زهره سادات لاجوردی فرزند سیداسداله کد نامزد ۵۳
➖آقای سیدمرتضی محمودی فرزند سیدداود کد نامزد ۵۴
➖آقای سیدنظام الدین موسوی فرزند سیدجواد کد نامزد ۵۶
➖آقای احمد نادری فرزند حسین کد نامزد ۵۷
➖آقای حسین نجابت فرزند حیدرعلی کد نامزد ۵۸
➖آقای بیژن نوباوه وطن فرزند علی اکبر کد نامزد ۵۹
باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی شهری